درباره
و هجرت باید کرد
سروده: دکتر فضل الله صلواتی
و هجرت باید از بیغو له های تنگ، از کاخ ریاکاری
و از شهر پر از دود و پر از غوغای خاموشی
درون گرد و خاک جهل، از دشت فراموشی
و از آلوده هرزآب فساد و خود پرستیها
میان ابرهای تیره غمزا، که نورمهر را
خاموش می سازند . با یستی که :
هجرت کرد.
در آنجائیکه حرف حق نمی گویند،
راه او نمی پویند
از عشق به انسانها نشانی نیست
و حق جویان حقگو را امانی نیست
همه اهل دروغ و مکر و نیرنگند
به ظاهر یار تو اما به پنهان با تو در جنگند
تملق گوی ظالمها، اسیر دست قدرتها
فدای راه شهوتها، همه مظلوم کش
چون گرگ خون آشام بر مردم،
سخن از حق نمی خواهند
اندر گوش دلها، گوئیا سیمان و ساروج است
تلاش مردمان حق ، عبث ماند
و گفتار خدا اندر دل چون سنگ آنان بی اثر باشد
از این آلوده دامن مردمان،
این شهر بی نوروفروغ عشق
بی امید، بی ایمان و بی انصاف
بایستی که هجرت کرد.
چرا بابند عنوانیم؟
چرا در بند خشت و خاک و دکانیم؟
چرا محکوم درد و رنج و حرمانیم؟
اسیر جاه و مال و جامه و نانیم ؟
مگر فرزند هامان را خدایی نیست ؟
مگر مادر، پدر، همسر، رفیق و دوست
یارو آشنا، خواهر، برادر، خویش وهمسایه
حقیقت را نمیخواهند ؟
اگر همگام، هم پیمان و همرزم تو میباشند
تلاشت را مداوم کن . و گرنه ، زین همه پابند
هجرت کن
از این نام و از این عنوان، از این کوی و از این برزن
از این شهرو از این مردم، از این دنیای پر غوغا
ویا از نفس خود، از این وجود خویش، از هستی
از اینهائیکه پا بندند، از اینهائیکه سد راه محبوبند
موانع را ز ره بردار، منیت را رها کن
و خودیت را به دور انداز، بیرون شو زخود
از هر چه جز حق است ،
هجرت کن
به آنجائیکه ره باز است، و جای گفتن راز است.
|